♢ آقای روحانی! خواهش می کنیم کار تبلیغاتی کنید!
● روزی که شهرهای خراسان رضوی زلزله آمد و روستاهایی خراب شد، وقتی آستان قدس رضوی همان شب ۱۵ هزار غذا برای آوارگان برد، وقتی سید ابراهیم رییسی سفرش به تهران را لغو کرد و به زلزله زدگان شخصا سرکشی و از آنها دلجویی کرد و حرف هایشان را شنید، گفتند کارش انتخاباتی است. گفتند پول امام رضاست. اگر آستان قدس کار - به قول دولتی ها انتخاباتی - نمی کرد، جمع کردن زلزله زدگان در شب اول با چه کسی بود؟ دولتی ها که هیچ!
● روزی که پلاسکو فروریخت و شهردار تهران سفرش به قم را ناتمام گذاشت و همه ی روز و شب های آوار برداری و بیرون کشیدن اجساد، مثل فرمانده ی زمان جنگ در صحنه بود، گفتند کارش انتخاباتی است؛ محض تبلیغات است. گفتند کار اصلی برای آتش نشان هاست و انگار نه که قالیباف مقام مافوق آن آتش نشان هاست. اگر قالیباف کار - به قول دولتی ها تبلیغاتی - نمی کرد، فرماندهی آن عملیات با چه کسی باید می بود؟ دولتی ها که هیچ!
● این روزها که چند استان شمال غربی کشور سیل آمده، و نزدیک به ۴۰ نفر از مردم مان فوت شده اند، با خودم گفتم کاش حسن روحانی هم کار انتخاباتی کند. کاش سفری لغو کند، بیانیه ی تسلیتی بدهد، عزای عمومی ای اعلام کند، معاون اولش را که او هم کاندیداست، بفرستد برود عکس و فیلم تبلیغاتی بگیرد. از همان پول بیت المال - نه ارث پدری و جیب شخصی - برای غذای آوارگان سیل زده خرج کند. برود کنار نیروهای ارتش و سپاه که جنازه های مردم را پیدا می کنند، چند ساعتی کار کند.
● آقای روحانی! برای سیل زده ها کار کنید، تبلیغاتش هم ارزانی تان. مردم آذربایجان و کردستان گناه دارند؛ آنجا نه آستان قدس دارد و نه شهرداری تهران؛ کار تبلیغاتی و انتخاباتی اش برای دولت تدبیر و امید. اصلا ما کل رای آن منطقه را بخشیدیم به شما! آن دختر جوان بی حجابی که در ارتفاعات شمال تهران بدون عبا و عمامه با او عکس گرفتید، ۲۹ اردیبهشت یک برگه رای دارد، مادر آن بچه ای هم که جنازه اش را بچه های سپاه از سیل گرفتند و چفیه رویش انداختند، یک رای.
● می دانید مشکل کجاست؟ دنبال کار انتخاباتی و عکس تبلیغاتی هم که می خواهند بروند، پی شیک بازی و کارهای تر و تمیز و ربان قیچی زدن و عکس گرفتن با بی حجاب های شمال تهران هستند؛ گل و لای سیل و آوار زلزله و داد و فریاد آوارگان و دیدن جنازه دلشان را ریش می کند!
عزت یعنی این!!!
منبع : سایت افسران
به گزارش دیدبان به نقل از کیهان ، حسین شریعتمداری در یادداشت امروز کیهان نوشت:
۱- روز جمعه آقای روحانی رئیسجمهور محترم در مراسم تجلیل از مدالآوران
بازیهای آسیایی و پارا آسیایی بار دیگر منتقدان دولت را به باد انتقاد
گرفت و ضمن متهم کردن آنان به همصدایی با دشمنان، خطاب به ورزشکاران پرسید؛
«اگر کسی - درمسابقات- با طرفداران حریف همصدا شود، برای شما قابل قبول
است؟» و در توضیح بیشتر گفت «اگر آنجا ورزشکار ایرانی پیروزی به دست
نیاورد، حریفان کف بزنند و کسی با آنها همصدا شود، آیا این موضوع نزد
ایرانیان قابل قبول است؟ هیچکس نمیپذیرد تا تحت پوشش انتقاد برای حریف کف
بزند»!
درباره این اظهارنظر آقای دکتر روحانی که معطوف به منتقدان هستهای بود و
دیروز در جشنواره فارابی نیز به گونه دیگری تکرار شد، گفتنی است؛
حسن روحانی در بیان خاطرات خود به یک رخداد عجیب در ماه محرم اشاره می کند که خاطره خوش آن لحظات هنوز در ذهن او باقی است.
این خاطره را مرور می کنیم:
«واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی روز دوازدهم موقع اذان صبح
از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق [مسجد ولی عصر (عج)
فعلی] رفتم. وارد حیاط مسجد شدم و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت
نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم
شروع شده بود. من همان طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم
احساس کردم که یک مرتبه حیاط روشن شد مثل این که نورافکنی به تابش درآمده
باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا می تابد سرم را بلند کردم و یک شی
نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و
ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به
آرامی در حال فرود آمدن است. احساس می کردم افرادی در این هودج نورانی
نشسته اند ولی چیزی جز تلالو نور نمی دیدم.بعد دیدم که آن شی نورانی در
شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد.
آنگاه پس از چند دقیقه توقف بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخواستن
هودج علی رغم این که برای نماز صبح می خواستم داخل مسجد بروم بی اختیار
دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیه پشت خندق به تکیه بعدی
یعنی تکیه بیرن دژ رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.فاصله این دو تکیه شاید
حدود ۲۰۰ متر بود. پس از آن دوباره هودج بلند شد و در فضا به راه خود ادامه
داد و من هم در کوچه آن را می دیدم. هودج به سمت شرق (سمت مشهد) حرکت کرد و
بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. در حالی که احساس عجیبی به من دست داده
بود و از خود بی خود شده بودم، احساس یک شعف بی نظیر معنوی توام با کمی
ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سمت مسجد بازگشتم وقتی به مسجد رسیدم
نمازجماعت صبح تمام شده بود. همان وقت در ذهن کودکانه ام به نظرم آمد که
ارواح مطهر معصومین و فرشتگان به این هودج آمده اند و به این تکیه ها که
محل عزاداری سالار شهیدان بود سر زدند.
این ماجرا خیال نبود در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.»
خاطرات دکتر حسن روحانی؛ انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱) - صفحه۴۵
بسم الله الرحمن الرحیم