برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

ما با ولایت زنده ایم .... تا زنده ایم رزمنده ایم
برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

ما با ولایت زنده ایم .... تا زنده ایم رزمنده ایم

هاله نور آقـــای روحــــانی !


افسران - هاله نور


حسن روحانی در بیان خاطرات خود به یک رخداد عجیب در ماه محرم اشاره می کند که خاطره خوش آن لحظات هنوز در ذهن او باقی است.


این خاطره را مرور می کنیم:

«واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی روز دوازدهم موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق [مسجد ولی عصر (عج) فعلی] رفتم. وارد حیاط مسجد شدم و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود. من همان طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم احساس کردم که یک مرتبه حیاط روشن شد مثل این که نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا می تابد سرم را بلند کردم و یک شی نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس می کردم افرادی در این هودج نورانی نشسته اند ولی چیزی جز تلالو نور نمی دیدم.بعد دیدم که آن شی نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد.

آنگاه پس از چند دقیقه توقف بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخواستن هودج علی رغم این که برای نماز صبح می خواستم داخل مسجد بروم بی اختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیه پشت خندق به تکیه بعدی یعنی تکیه بیرن دژ رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.فاصله این دو تکیه شاید حدود ۲۰۰ متر بود. پس از آن دوباره هودج بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را می دیدم. هودج به سمت شرق (سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. در حالی که احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی خود شده بودم، احساس یک شعف بی نظیر معنوی توام با کمی ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سمت مسجد بازگشتم وقتی به مسجد رسیدم نمازجماعت صبح تمام شده بود. همان وقت در ذهن کودکانه ام به نظرم آمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان به این هودج آمده اند و به این تکیه ها که محل عزاداری سالار شهیدان بود سر زدند.

این ماجرا خیال نبود در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.»

خاطرات دکتر حسن روحانی؛ انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱) - صفحه۴۵

ما ترسو هستیم آقای رییس جمهور


بسم الله الرحمن الرحیم




جناب رئیس جمهور محترم با عرض سلام و ادب!
 بله آقای رئیس جمهور ما ترسوئیم ما می لرزیم!
و ممنون از این که پیشنهاد کردید به جهنم، برویم یک جای گرم! و قطعا به پیشنهادتان فکر می کنیم!
ما ترسوهای سیاسی و فرهنگی هستیم!
 ما ترسیدیم وقتی دیدیم میلیاردها دلار سرمایه گذاری هسته ای مملکت و نتیجه سالها تلاش و ثمره خون دانشمندان هسته ای برای دریافت قسط چند صدمیلیون دلاری از صدها میلیارد دلار پولی که بلوکه شده کاملا خوابید و دولت آمریکا با بلوکه کردن یک بنیاد ایرانی دیگر آن مبلغ ناچیز را پرداخت کرد و بیش از پیش به ریش ایران و ایرانی خندید
 ما بیشتر ترسیدیم وقتی دیدیم رئیس جمهور کشورمان چند ماه بعد از کابوس اصابت یک فروند لنگه کفش به شیشه خودروی حامل ایشان در بازگشت از سازمان ملل، در سفر داخلی اهواز پشت کیف های ضد گلوله پنهان میشود چون خاطره احمدی نژاد در مرز صهیونیستها بعد از ترور ناموفق و منجر به شهادت محافظ در سیستان هنوز در ذهنمان هست
 ما ترسوتر شدیم وقتی وندی شرمن گفت دروغ و‌ نیرنگ در دی ان ای ایرانیان است و آقای ظریف باز هم به او لبخند زد و شرمن در دلش به وزیر خارجه ما خندید! ما از تبسم هایی که در صحنه بین المللی خرج مسخره شدن عزت ملی مردم ایران میشود نگرانیم
 ما بیشتر ترسیدیم وقتی آقای ظریف گفت آمریکا میتواند با یک بمب سیستم دفاعی ما را از کار بیاندازد و بعد با این اعتقاد مسخره لبخندهایی را که برای همه دنیا معلوم بود از روی ترس است تقدیم وندی شرمن و اشتون کرد
 ما ترسوتر شدیم وقتی شما برای سبد کالایی که داشت در انبارهای بزرگ احتکار سیاسی برای زمین زدن دولت قبل می پوسید صف های هزاران نفری به راه انداختید تا دشمن به سی و پنجمین جشن انقلاب ما بخندد و مردم ما را با تصویر کشته های صف دریافت غذای رایگان با گرسنگان سومالی در یک ردیف قرار دهد و بگوید با صدقه ای که به ایرانیان دادیم توانستند بین مردم غذای رایگان پخش کنند!!
 ما بیشتر‌ترسیدیم وقتی که دیدیم شما با پول خزانه ای که می فرمائید خالی است میلیاردها تومان صرف استخر نهاد ریاست جمهوری می کنید و با همان پول خزانه خالی ریخت و پاشهای دولتی را هر روز بیشتر از دیروز به رخ مستضعفین می کشید
 ما بیشتر ترسیدیم وقتی وزیر فرهنگ شما پای آواز خوانی زنان نشست و شما صدای منتقدین به دولت را در دادگاه امنیت ملی خفه کردید اما توهین به ائمه را حتی با هیئت جرائم مطبوعاتی پاسخ ندادید
 لرزیدیم وقتی در سال فرهنگ جلوی انتشار کتاب اسرار شهید آیت گرفته شد اما به نویسنده گان طاغوتی و ضد اسلامی نه تنها مجوز داده شد بلکه ضمن تقدیر یارانه فرهنگی نیز اعطا گردید.
 و ما ترسیدیم از اینکه شما فقط حقوقدان بودید و نه سرهنگ اما اینهمه آزادی عنایت فرمودید.
 ما ترسیدیم از اینکه شما بدون اینکه حتی داس داشته باشید فقط با کلید اینهمه نیروهای ارزشی را درو کردید و میدان علم و اقتصاد و فرهنگ را به بقایای فتنه ۸۸ تقدیم فرمودید
 ما ترسو هستیم می ترسیم از اینکه دیگر حتی خون علی خلیلی ها هم ارازل و اوباش را متوقف نکند شما چند روز پس از شهادت علی خلیلی که برای دفاع از ناموس مسلمین کشته شد فرمودید با زور نمیشود کسی را به بهشت برد! و ما هنوز بهت زده ایم که منظور شما از زور چیست؟!
 ما از وضعیت قشر مستضعف و یا همان به قول خودتان شهروندان آسیب پذیر ترسیدیم وقتی قیمت حاملهای انرژی برق آب بنزین و… ۳۰ درصد افزایش یافت اما یارانه اش به جای جیب مردم برای توسعه اختصاص پیدا کرد توسعه ای که بدون پرچم عدالت نابرابری ها را به شدت افزایش می دهد
 ما ترسیدیم و ترسوتر شدیم از تدبیری که تبدیل به تحقیر شد و از امیدی که در مزار قلم قطعه ۲۶ آرمید
 ترسیدیم از این که هر روز قسمتی از خط قرمزهایتان را فراموش میکنید تا این بار بگوئید تنها خط قرمز ما منافع ملی است باشد باور می کنیم اما می ترسیم این خط قرمز هم مثل ارزش ها و دستاوردهای هسته ای از جیبتان بیافتد و دیگر هیچ خط قرمزی به جز آنچه در درونتان پنهان است نداشته باشید.

عید فطر یا قربان ؟

در غــ ـــ ـــزه


امروز


عیـــــد قــربــان


بود


نه عیـــد فــطر


افسران - STOP IT FOR THE CASE OF HUMANITY%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%BA%D8%B2%D9%87_0.j

خزانه خالی بود یا خالی شد ؟

دست رد بر سینه یارانه ها بزنید تا ما آنها را .....

تالار حافظیه کاخ سعدآباد شب گذشته محل برپایی جشن همسر رئیس‌جمهور برای همسران وزرا، سفرا و زنان دولت بود؛ مهمانی زنانه‌ای همراه با رقص و شوی لباس.

جشن همسر رئیس جمهور دولت یازدهم برای بزرگداشت مقام زن شب گذشته در تالار حافظیه کاخ سعدآباد برگزار شد، مراسمی که خبر برپایی آن را پیش از این مولاوردی، معاون امور زنان رئیس جمهور وعده داده بود.

جشنی زنانه و اشرافی در فضای کاخ سعدآباد که فاصله طبقاتی زنان دولتمردان و مسئولان زن دولتی را به رخ عموم زنان جامعه می‌کشید. تمام زنانی که به این ضیافت دعوت شده بودند از پیش تعیین شده بودند و هیچ امکانی برای ورود افراد عادی نبود.

با ورود هر میهمان، تشریفات او را تا محل تحویل لوازم شخصی، لباس‌ها، تلفن همراه و دوربین عکاسی همراهی می‌کرد و جای هر فردی از پیش مشخص شده بود.

این جشن بزرگداشت مقام زن که با بی حجاب شدن میهمانان آن بیشتر شبیه یک دور همی زنانه شده بود از بخش‌های مختلفی غیر از دولت نیز میهمانانی داشت، فعالان امور زنان، بازیگر، کارگردان و نویسنده زن.

رقص لزگی ۶ دختر، کنسرت موسیقی زنان و برگزاری شوی لباس زنان بخشی از ویژه برنامه‌های این ضیافت بود.

اما برپایی مراسمی به بهانه ولادت بانوی مکرمه اسلام حضرت فاطمه (س) حرمت‌ها و اقتضائاتی دارد که می‌توان آن را در فضایی بی تکلف و خارج از محیط اشرافی یک کاخ آن را برگزار کرد.

از سوی دیگر اگر قرار است جشنی برای ولادت حضرت زهرا (س) از سوی دولتمردان با حضور خدمتگزاران عرصه زنان برگزار شود بهتر است که در محیطی که عموم زنان جامعه امکان حضور در آن را داشته باشند برپا شود تا شادی برای روز زن ، انحصاری نشود.

قهرمانی شـــرم آور !

دختر 15 ساله قهرمان جهاد نکاح + عکس


جریده النهار چاپ لبنان نوشت: عایشه پانزده ساله، قهرمان جهاد نکاح در سوریه شد.

این دختر عربستانی که سه ماه پیش به سوریه سفر کرده بود، پس از بازگشت به عربستان و اعطای عنوان قهرمانی جهاد نکاح توسط مفتی های عربستان گفت که کسب این موفقیت را مدیون انرژی بالا و زحمات شبانه روزی و تلاش و همت والای رزمندگان اسلام است عایشه می گوید من برای تقرّب به خداوند، این جهاد را انجام دادم و از خداوند می خواهم که این جهاد را از من قبول بفرماید

.

دختر 15 ساله قهرمان جهاد نکاح + عکس


عایشه می گوید من دختری باکره بودم اما به محض ورود به جهاد نکاح توسط چندین نفر دوشیزگی خودم را فدای اسلام کردم و در این مدت مشکل رزمندگان زیادی را حل کردم و اکثر مجاهدانی که با من جهاد داشتند از الجزایر، اتیوپی، چچن و مغرب بودند، هم اکنون هم حامله هستم و من می دانم که این فرزند در آینده یکی از مجاهدان بزرگ راه اسلام خواهد شد.

مردم مثل گوسفندند !



«محمدرضا می گفت این مردم قادر به انجام هیچ چیز نیستند . مثل گوسفندان می مانند. تحقیر او نسبت به مردم پس از ماجرای بیست و هشتم مرداد 1332 زیاد شده بود.»

«من می خواهم اینجا یک واقعیت بزرگ را افشا نمایم .
محمدرضا برای توده های مردم اهمیتی قائل نبود . او می گفت: توده های مردم مثل مواد خام هستند که حکومت می تواند هر طور خواست آنها را شکل دهد»

«مردم در انتخابات یا شرکت نمی کردند و یا تعداد شرکت کنندگان فوق العاده ناچیز بود .
اگر چه انتخابات برگزار می شد، اما من می دانستم که اسامی کسانی که باید به مجلس بروند توسط نخست وزیر به اطلاع محمدرضا می رسد و محمدرضا اسامی عده ای را خط می زند و عده ای را تأیید می کند.»

منبع:کتاب دخترم فرح!

عکسها و حرفها

آقای روحانی


مواظب باشید لطفا ...
افسران - هر که با علی در افتاد ور افتاد.......