برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

ما با ولایت زنده ایم .... تا زنده ایم رزمنده ایم
برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

برداشت های سیاسی یک رزمنده سایبری

ما با ولایت زنده ایم .... تا زنده ایم رزمنده ایم

شاهی که مادرش ایرانی نبود

شاهی با مادری غیرایرانی!


«رضاشاه» فرزند «عباسعلی‌خان» از طایفه‌ای در آلاشت از توابع سوادکوه مازندران و از مادری بیگانه و خارجی به نام «نوش‌آفرین» از مهاجرین قفقازی بود. این موسس سلسله پهلوی یکی از سلاطین ایران زمین است که از سرپرستی پدر و مادر بی‌بهره بود و کودکی و نوجوانی را در فقر و بی‌کسی گذرانید و از هرزه‌گری و تیله‌بازی در کوچه‌های خاکی سنگلج به پادشاهی رسید!

ادامه مطلب ...

اسطوره را افسانه نکنیم !

806f3f63beb1c8c478e4f05711a74dd8-425

سردار سلیمانی خودش اسطوره است

حاج قاسم صف دوم نماز جماعت ابوبکر بغدادی !!
پیام حاج قاسم روی میز اوباما !!
حاج قاسم اینجا !
حاج قاسم اونجا !
•••
ما از او حمایت می‌کنیم به خاطر زحماتی که در جبهه نبرد حق علیه باطل می‌کشد،
ما او را حزب‌اللهی می‌دانیم،
او را خودی می‌دانیم،
اما از آنچه که هست بیشتر نشانش نمی‌دهیم،
برایش داستان جعل نمی‌کنیم،
تمام زحمات بچه بسیجی‌های سپاه قدس را به پای او نمی‌نویسیم که اگر نوشتیم، آن دنیا مدیون خون شهدای سپاه قدس هستیم؛
شهدایی که در مظلومیت سر بریده شده و در آتش داعش سوختند،
شهدایی که به دلایل امنیتی و ثبات آرامش کشور حتی اسمشان را هم نمی‌دانید!
شهدایی که گمنام زیر چکمه‌های داعش له شدند.
ابوحامدهایی که برونسی‌منش بوده‌اند و تنها به دلیل افغانی بودن بایکوت رسانه‌ای شده‌اند!

سردار سلیمانی برای ما در جایگاه فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی محترم و قابل ستایش است. این قابل ستایش بودن دلیل خوبی برای ساخت افسانه از او نمی‌شود.
او زحمت می کشد، جهاد می‌کند اما باز هم دلیلی بر افسانه ساختن و داستان‌پردازی از او نمی‌شود.
این داستان‌ها دشمن را آن سوی مرزها به خنده وا می‌دارد.
وقتی که با طلبه‌های اهل سنت و وهابیت در برخی از این کشورهای عربی به بحث می‌نشینیم، زجرآورترین مساله در حین بحث، یادآوری خزعبلات ساختگی در خصوص ایشان، وهابیت، داعش و مسایل دیگر بود که اصلا جای دفاع برای آدم نمی‌گذاشت و آنجا بود که فکر می‌کردم که آخر چرا؟!
ما از سردار قاسم سلیمانی حمایت خواهیم کرد اما عاقلانه، و ان‌شاالله خداوند ایشان و باقی سربازان اسلام را از شر شیاطین حفظ بفرماید.

از خرداد امسال که طوفان تکفیری سرزمین عراق رو درنوردید و با همت شیعیان و حمایت مرجعیت بزرگوار این طوفان هم اثرش در حال دفع شدن است، یک چیزی را که نمی‌شود تا ابدالدهر نادیده گرفت نقش سردار خط شکن اسلام حاج قاسم سلیمانی و دلاوران سپاه قدس در شکست نقشه تروریست‌های تکفیری در عراق و سوریه است.
نکته‌ای که امروزه به شدت آزاردهنده شده اینکه عده‌ای با تفکراتی انقلابی و لکن با جوزدگی تمام شروع به گفتن داستان‌های خیالی از شخصیت سردار قاسم سلیمانی و نیروهای تحت امرش منتشر می‌کنند که در وهله اول بسیار شگفت‌انگیز و شاید هم با اشک شوق ما همراه باشد اما ته و توی ماجرا را که در میاوردید چیزی جز افکار چند جوان جوزده نیست.

دوستان و همرزمان!
لطفا شخصیت سردار سلیمانی را همانگونه که هست به مردم معرفی کنید.
حاج قاسم شخصیت بزرگی است و نیازی به خیال‌پردازی برای اثبات بزرگواریش ندارد

با ولایت باشیم


egvrspy7ygn37wfst14h.jpg

0-glitter71.gif
w535


کسی که به وقت یاری" رهـــــبرش در خـــــواب" باشد،
با" لگــــدمال دشمـــنش" بــــیدار می شود
.

مولا عـــــلی (ع)
w535
 
Liner Shabha_Www.Shabhayetanhayi.ir (12)http://s5.picofile.com/file/8103607576/%D8%B5%D9%84%D9%88%D8%A7%D8%AA69.jpg
17.gif

هاله نور آقـــای روحــــانی !


افسران - هاله نور


حسن روحانی در بیان خاطرات خود به یک رخداد عجیب در ماه محرم اشاره می کند که خاطره خوش آن لحظات هنوز در ذهن او باقی است.


این خاطره را مرور می کنیم:

«واقعه از این قرار بود که من در یک ماه محرمی روز دوازدهم موقع اذان صبح از خانه خارج شدم و برای نماز صبح به سمت مسجد پشت خندق [مسجد ولی عصر (عج) فعلی] رفتم. وارد حیاط مسجد شدم و در کنار حوضی که در سمت چپ قرار داشت نشستم و مشغول گرفتن وضو شدم. پدرم داخل مسجد رفته بود و نماز جماعت صبح هم شروع شده بود. من همان طور که کنار حوض نشسته بودم و در حال وضو بودم احساس کردم که یک مرتبه حیاط روشن شد مثل این که نورافکنی به تابش درآمده باشد. در آن حال حس کردم نور از بالا می تابد سرم را بلند کردم و یک شی نورانی را که تقریبا مکعب مستطیل بود و حدود دو متر طول داشت و عرض و ارتفاع آن هم حدود یک متر بود، دیدم که از بالا به سمت داخل حیاط مسجد به آرامی در حال فرود آمدن است. احساس می کردم افرادی در این هودج نورانی نشسته اند ولی چیزی جز تلالو نور نمی دیدم.بعد دیدم که آن شی نورانی در شمال شرق حیاط مسجد فرود آمد.

آنگاه پس از چند دقیقه توقف بلند شد و به حرکت درآمد. در هنگام برخواستن هودج علی رغم این که برای نماز صبح می خواستم داخل مسجد بروم بی اختیار دنبال آن به راه افتادم و دیدم پس از عبور از تکیه پشت خندق به تکیه بعدی یعنی تکیه بیرن دژ رفت و در وسط آن تکیه فرود آمد.فاصله این دو تکیه شاید حدود ۲۰۰ متر بود. پس از آن دوباره هودج بلند شد و در فضا به راه خود ادامه داد و من هم در کوچه آن را می دیدم. هودج به سمت شرق (سمت مشهد) حرکت کرد و بعد از چند دقیقه از نظرم غایب شد. در حالی که احساس عجیبی به من دست داده بود و از خود بی خود شده بودم، احساس یک شعف بی نظیر معنوی توام با کمی ترس و وحشت داشتم. پس از این ماجرا به سمت مسجد بازگشتم وقتی به مسجد رسیدم نمازجماعت صبح تمام شده بود. همان وقت در ذهن کودکانه ام به نظرم آمد که ارواح مطهر معصومین و فرشتگان به این هودج آمده اند و به این تکیه ها که محل عزاداری سالار شهیدان بود سر زدند.

این ماجرا خیال نبود در بیداری اتفاق افتاد و کاملا آن را به چشم دیدم.»

خاطرات دکتر حسن روحانی؛ انقلاب اسلامی (۱۳۵۷-۱۳۴۱) - صفحه۴۵