گویی غربت امیرالمومنین تمامی ندارد. میلیون ها نفر در این ایام مشغول عزاداری در رسای امیرالمومنین هستند اما رئیس جمهورشان به صراحت به تقطیع کلام امیرالمومنین در خطبه 92 نهج البلاغه پرداخت و گفت: امیرالمومنین مبناء ولایت را نظر مردم میداند.
جنگ که هیچ، بمب اتم هم بزنن، اصلا آمریکا رسما بنویسه و بگه که ما برجام رو نقض کردیم
برجام نقض نخواهد شدبگید ما چیکار کنیم که شما قبول کنید برجام نقض شده؟ هرکار میکنیم نقض نمیشه❗️
هشت نکته درخصوص «آتش به اختیار»
حسین شمسیان در کانال تلگرامی خود نوشت:
فرمایش آقا در دیدار دانشجویی خیلی مهم و واجد معانی زیادی بود. چند نکته در این باب چنین است:
۱- بدون تعارف،اولین معنی، بی فایده بودن عملکرد ساختارهای عریض و طویل
فرهنگی است. مجموعه هایی که قرار بود حاصل طراحی آنها، پرورش نیروی انقلابی
و متعهد بشود. صدا و سیما، شورای عالی انقلاب فرهنگی ، شورای عالی فضای
مجازی، سازمان تبلیغات اسلامی، قرارگاه فلان و تشکیلات بهمان و...اینها با
همه کارهایشان ، نتوانسته اند چنین ساختاری طراحی کنند.
فاجعه بزرگ قرن
در سال 1337 قمری فاجعه ای عظیم رخ داد و استعمار خارجی همراه با روشنفکران خود فروخته، مجتهد طراز اول تهران یعنی آیه اللَّه شیخ فضل اللَّه نوری را با بدترین وضع به چوبه دار آویختند. شیخ که در سن 68 سالگی به شهادت رسید خواهان مشروطه مشروعه بود و با مشروطه ای که با نظر غربزده ها و به دور از حقیقت اسلام باشد مخالفت شدید داشت. او به شهادت رسید امّا عبرت بزرگی گردید تا دیگر بار چنین جنایت هولناکی تکرار نگردد. اینک ماجرای شهادت آن فقیه شهید را نقل می کنیم:
اگرچه بوسیدن دست علما و مراجع عظام به نیت تبرک و نه تملق؛ ریشه در روایات اسلامی دارد، اما بوسیدن دست مقامات اجرایی کشور، حکایتی است که ریشه یابی آن می تواند در اصلاح فرهنگ کشور موثر باشد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی از اولین کسانی بود که بوسیدن دست وی به عنوان یک مقام اجرایی حاشیهساز شد. سنتی نامیمون که در زمان رؤسای جمهور بعدی نیز اتفاق افتاد؛ با این تفاوت که واکنش هاشمی در مقابل افرادی که اقدام به این عمل می کردند مورد انتقاد واقع میشد.
ادامه مطلب ...شهید صدوقی:
در سال 56 به اتفاق آقای صدوقی و تعدادی از آقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. چون مقام معظم رهبری به ایرانشهر تبعید شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم. به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا را خواندیم. من شنیده بودم که در سمت ایرانشهر، کفشهای خوبی تولید میشود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک جفت کفش بخرم. کارم یک الی دو ساعت طول کشید. به خانه آقای خامنهای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی و آقای خامنهای برای صرف غذا منتظر من نباشند و شام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من وارد که شدم، آقای صدوقی به من گفت: "ماشاءالله، ماشاءالله این آقای سیدعلی آقا خیلی مُشتشان پر است. " صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ در این فاصله، اسم آقای خامنهای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ از بس مجذوب ایشان شده بود.
بعد از زیارت آقای مکارم، گفتم کنار دریا برویم تا مدتی استراحت کنیم. ایشان گفت من میخواهم برگردم پیش آقای خامنهای و بعد حدود دو ساعتی با هم بحث کردند. از لحاظ علمی آقای خامنهای، مورد تأیید صددرصد آقای صدوقی بود.در زمان انقلاب، بین حزب جمهوری اسلامی و امام جمعه بندرعباس اختلافی در گرفت. آقای صدوقی به من گفتند تا درباره اختلاف آنها، گزارشی بیاورم. بعد از تهیه و دادن گزارش آن به آقای صدوقی، ایشان پرسیدند: کی به تهران میروی؟ گفتم فردا. ایشان پاکتی را به من دادند. پشت پاکت نوشته بود: "تقدیم به محضر مبارک آیتالله العظمی آقای خامنهای " پسر آقای صدوقی اعتراض کردند که آیا ایشان به مقام آیتاللهی رسیدهاند؟ آقای صدوقی از بالای عینک به پسرش نگاه کرد و گفت: "بله که آیتالله هستند. "(حجتالاسلام راشد یزدی)